زندگی شاهانه

روزی گذشت  از جلوی بانک، کارمند

از بهر وام خانه که مستأجری گداست

 

تا در اداره گفت که وامی به من دهید

فریاد وام نیست برو در اداره خاست

 

گفتا حقوق من کم و یارانه ام کم است

چشمم به راه وام شما بعد از خداست

 

گفتنــــــــــــــد فاقد همه گونه شرایطی

دیگر مگو چرا که سوال تو نابجاست

 

پرسیــــــــد از میان اداره مدیر کل

که این پراید چیست یقینا برا شماست

 

آنیک جواب دادچه دانیم ما که چیست

دانیم آنقـــــــدر که متاعی گرانبهاست

 

نزدیکرفت حیلگری راندخوار وگفت

این پول چایی تووحق حسـاب ماست

 

مارابه بانگ فقرونداری فریفته است

اینگرگ سالهاست که باپول آشناست

 

با این پراید گور خودش کند و فاتحه

یارانه اش پریده  وجایش بناکجاست

 

با این حساب دولت و قانون و مملکت

هرکس  پراید داشت یقینا که پادشاست

مذاکرات پایدار

باز هم مذاکرات وین بی نتیجه ادامه پیدا کرد:

بین دو خط موازی نقطه های عطف نیست

بین دشمن ها توافق حاصلش بی حاصلیست

 

آن که در این گفتمان با گوش و چشم بسته اش

حرف دائم زد ولی نشنید او شخص کَِریست

 

جز به چنگال طمع دستی نکرده چون دراز

چشم امیدت به دست دوستی خوش باوریست

 

بارها پیچیده تر باشد ز لبخند ژکوند

نیش خندِ کاترین کز دوستی یا دشمنیست

 

ای عراقچی استقامت کن که هرچه وا دهی

به عرقچین پوشِ اسرائیل دادی پس بایست

 

راه بی پایان همین تمدید اجلاس شماست

ای ظریفم هی مگو این بار بار آخریست

 

جمع گرگ و گوسفند و لاشخورها دور هم

حال قانون مصوب توی این اجلاس چیست؟