زندگی شاهانه
روزی گذشت از جلوی بانک، کارمند
از بهر وام خانه که مستأجری گداست
تا در اداره گفت که وامی به من دهید
فریاد وام نیست برو در اداره خاست
گفتا حقوق من کم و یارانه ام کم است
چشمم به راه وام شما بعد از خداست
گفتنــــــــــــــد فاقد همه گونه شرایطی
دیگر مگو چرا که سوال تو نابجاست
پرسیــــــــد از میان اداره مدیر کل
که این پراید چیست یقینا برا شماست
آنیک جواب دادچه دانیم ما که چیست
دانیم آنقـــــــدر که متاعی گرانبهاست
نزدیکرفت حیلگری راندخوار وگفت
مارابه بانگ فقرونداری فریفته است
اینگرگ سالهاست که باپول آشناست
با این پراید گور خودش کند و فاتحه
یارانه اش پریده وجایش بناکجاست
با این حساب دولت و قانون و مملکت
هرکس پراید داشت یقینا که پادشاست