آموزش زبان در ده دقیقه2

جلسه دوم: آموزش زبان اداری(زبان رسمی)

واژگان این درس به دسته کارمندی و ارباب رجوعی تقسیم میشوند:

A.      کارمندی:

1.      بفرمایید بشینید:حداقل تا دو ساعت اینجای

۲.      لطفا صف  رو رعایت کنید:از چشمانم  دور شو وبرو عقب

۳.      باید مراحل اداری طی شود/ما فقط بر طبق قوانین عمل میکنیم: پدرت خواهد درآمد

4.      شکایتی دارید؟: خفه شو

5.      نمیشه: چرا میشود ولی...   

۶.   (حرف زدن با همکار کنار دستی یا تلفن): مراجع پشیزی ارزش ندارد

B.      ارباب رجوعی:

1.      خسته نباشید: حرف ابتدا برای پاچه خواری

2.      مشکلی پیش اومده؟: چقدر لفتش میدهی آقا

3.      حالا من باید چه کار کنم:خیلی من رو عصبانی میکنید

4.       شما حالا کار ما رو راه بندازید/شیرینی شما محفوظه: (از ادات رشوه)

5.      من هم همکار شما هستم. کارمندم: (ایجاد همزادپنداری برای خام کردن کارمند)

ادامه نوشته

آموزش زبان در ده دقیقه1

(البته این رو قبلا گذاشته بودم اما چون تصمیم گرفتم که ادامه اش بدم دوباره گذاشتمش)

 جلسه اول: آموزش زبان همسایه داری( زبان محلی)

۱    به... سلام آقا کمال. چشممون به جمال شما روشن شد:  اَه بازهم که تو هستی. هر کار میکنم نبینمت نمیشود

۲    علیک سلام. بفرمایید دم در بده: من هم همینطور. یالا برو حوصله ات را ندارم

۱    ممنون شما به ما لطف دارید. راستی دیشب از واحدتون سر وصدا می اومد، به سلامتی مهمون داشتید؟: کمتر خالی ببند. خجالت  نمیکشی انقدر سر وصدا راه می اندازید.

۲      بله، داداشم اینا اومده بودند. دیگه ببخشید. داداشمه دیگه.(با کمی خنده ی ریز): همین است که هست. جیگرشو داری به داداشم میتوانی چیزی بگویی؟

 ۱    ما شاء الله چه بچه پرجنب و جوشی داشتند: وروجکشان بیچاره مان کرده بود

۲   راستی شیشه شما رو هم شیکست. ببخشید دیگه: اگه فکر کردی پولش را میدهم کول خواندی

۱      شیشه رو شکست فدای سرش. بچگی هست و همین شیطونیا. پولش هم اصلا مهم نیست: یالا پولش رو بده

۱     راستی اصغر آقا بقال، پاکت زباله های  خوبی داره. پاره نمیشه. به دردتون میخوره: آشغالهایت را در پاکت پاره میگذاری دم در، طبقه را به گند میکشی. خیلی کثیفی

۲    بله(با مد زیاد بر فتحه) مرحمت عالی زیاد:برو دیگر خسته ام کردی

۱     به امید دیدار: دیگر نبینمت

دفترچه خاطرات حافظ2

دوشنبه:

امروز سامانِ نابسامان نزدم آمد و مرا گفت که میخواهد نامه ای برای شیرین بنگارد بدانسان که چونان شمع بسوزاندش و اشکش را روانه کند. من هم در جوابش سرودم:

با خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه....................اِنّی رَأیتُ دَهراً فی هِجرِکَ القیامَه

خیره به فال گشت  و سرش را خاراند. سپس همان نامه معمولیش رو نگاشت. خب... در هفتصد سال پیش اینچنین ما نامه مینگاشتیم. گناه من چیست؟

ادامه نوشته

دفترچه خاطرات حافظ

شنبه

جوانی بود سیه چرده ولاغر اندام به نام سامان که چند صباحی می بود که از مرکز ترک اعتیاد فارغ گشته بود. پس از گذر دوروز، نیمه شب به حالتی غمین وپژمرده در گوشه ای سر به گریبان فرو برده بود و چهره به آب دیده میسفت. مرا از خواب ناز محروم ساخت و فالی طلب نمو د. به طریق ایام سابقه میدانستم که این جوان کسر مواد وجودش را به مضایقه گذاشته و توانش تاب شده است. به همین سبب چون پنداشتم که نزدیک است که شیره جانش از دهانش بزند بیرون گفتیم:

دی پیرِمی فروش که ذکرش بخیرباد               گفتا شراب نوش وغم دل ببر ز یاد

گفتم به باد می دهدم  باده  نام وننگ               گفتا قبول کن سخن و هرچه باد باد

که ناگه در باز شد و پدرش چونان اف چهارده پرید وسط اتاق وگفت: "نصفه شبی داری چه غلطی میکنی؟"

بنده نگارنده هم که پنداشتم گر بو ببرد که چه گفته ام پاره ام می نماید( یعنی دیوانم را پاره می نماید)  فوتی کردم که با دمیدنم دیوان یک صفحه به جلو رفت. پدر هم خواند:

شراب و عیش نهان چیست کاربی بنیاد             زدیم بر صف رندان وهرچه بادا باد

 

ادامه نوشته