آموزش  قدم به قدم نویسندگی 2

  جلسه دوم: وقتی نویسنده در شب دامادی اش بنویسد:

بخندید و شاد  بنویسید. طوری که وقتی می نویسید تمام جملاتتان بخندند. همه اش از چیز های خوب می نویسد. از آسمان آبی و از شکل ابرهایش که این طور به ما می نمایاند که دارد به ما لبخند می زند، از خورشید درخشان که با تشعشع حیات افزایش به ما سلام می کند، از صبح دل انگیز، از شبنم صبح گاهی، از شقایق های عشق و از هر چیز قشنگ دیگری به جز دختر همسایه.

به طور کلی باید به همه چیز خوش بین باشید.  سعی کنید نیمه پر لیوان را ببینید.  تلوزیون جز مطالب شاد و جذاب چیزی نمی گذارد. حتی پیام بازرگانی اش هم خیلی بانمک است. اینترنت دنیای جدیدی است با آدم های متنوع و جذاب.  خیابان ها مملو از نشاط است ؛ حتی آن دختر گل فروش سر جاده هم حتما خوشحال و سرخوش است که گل و نشاط می فروشد. دختر خیابانی هم که هر چند کارش اشتباه است اما باعث می شود که مردم به زیبایی زیبایی بیشتر پی ببرند. خلاصه همه چیز خوب است. مسئولین تمام تلاششان را می کنند که ما زندگی بهتری داشته باشیم. کارمندها و کاسب ها و همه و همه کارشان را درست انجام می دهند. خلافکاران هم به زندان مدرسه انسانیت می روند که درست بشوند و برگردند به دامن جامعه.

 درباره تورم بنویسید که اگر هم باشد  باعث کار و تلاش و بیشتر می شود. تحریم هم که فقط فرصتی است برای رشد و شکوفایی کشور. روابط کشور به بهترین حالت ممکن دارد جلو می رود. مذاکرات ژنو بدون اینکه ما چیزی واگذار کنیم به ثمر می نشیند.

آموزش  قدم به قدم نویسندگی 1

جلسه اول:

   وقتی در هنگام شکست عشقی بخواهید بنویسید:

با افسردگی از زمین دلمرده و یأس از زمان از دست رفته کلمات را به کاغذ رنگ پریده تان تف کنید و کاغذ را پر کنید از فحش های فانتزی. سعی کنید تا می توانید ذهن سیاه و کلمات سیاهی که از آن نشتی می کند دنیا را سیاه کنید.

از کدری هوا بنویسید. انگار که در یک خلأ به سختی نفس می کشید. انگار با هر نفس قدم هایتان را به سمت مرگ می شمارید. از اینکه بیهوده روز و شب می چرخید و هیچ جا شما را آرام نمی کند بنویسید. اینکه به خیابان ها، مغازه ها و هرجا  که می روید از رفت و آمد این همه آدم که همچو توده ای کرم در هم می لولند تعجب می کنید که این همه تلاش برای چه؟ این همه آدم می خواهند به چه برسند؟

از خیابان ها که خسته شدید، از تلوزیون بنویسید. از برنامه های کسل کننده اش. از اخبار سراسر دروغش. از مستند های غیر واقعی اش. از موسیقی ها وفیلم های بی حس و تقلیدی اش. و اینکه وقتی هیچ چیزی در این همه کانال دستتان نگرفت ماهواره را روشن می کنید. اما آنجا هم چیزی نیست جز یک مشت برنامه کسل کننده و دروغ .

بعد، از اینترنت بنویسید. جایی که همه می خواهند حرف بزنند بدون اینکه بفهمند چه می گویند.  از فیس بوکی که به جز یک مشت حرف های بی معنی و تکراری چیز دیگری تحویل آدم نمی دهد. از گوگل که عکس هایش در پس هزاران رنگ فقط سیاه و فیلم هایش جز زندگی تلخی و افکار تلخ تر در قالبی مثلا فکاهه دیده نمی شود. از مقاله های علمی که جز جهل بشر به صورت یک مشت سوال بدون جواب که آن ها هم کپی برداری است، نیست.   از تحلیل های سیاسی که با اینکه در رد همدیگر است اما همه شان حرفشان یکیست که خودشان از همه بهترند.

همینطور بنویسید: از اتوبوس های شلوغ، از بیماریهای لاعلاج، از غذا های آلوده، از تورمی که بالا رفتنش توقفی ندارد و از تورم بدتر بی کاری و از بی کاری بدتر روابط داخلی و خارجی کشور که همه به بن بست خورده است. از دروغ های مسئلین بنویسید که هیچ کسی هیچ کاری نمی کند، همه می خواهند فقط بالاتر از خودشان را راضی کند. از مذاکرات پنج به  ظاهر به علاوه که چیزی نیست جز اینکه دور هم جمع شوند تا به ما بخندند. از نفتی که درآمدش هم مثل خودش سیاه است. از دادگاه هایی که یک سناریوی از پیش طراحی شده بیش نیست. از نامردی دولت و مجلس و مردم اصلا کل دنیا و ... از دود سیگار.  اینکه هیچ یاری نیست مگر سیگار. و اینجاست که قلم از مذمت بر می دارید شروع می کنید به تعریف از یگانه یار و همراه. کسی که تا نفس آخر پای رفیقش می سوزد و پایمال می شود اما دست از رفاقت بر نمی دارد.

همینطوری ادامه بدهید به نوشتن تا مادرتان بیاید ببیند یک ساعت چه غلطی دارید پشت کامپیوتر می کنید. و وقتی که چشمش به سیگار افتاد گوشتان را می پیچید و با راهنمایی پدر چنان نسخه ای برایتان می پیچد که سه روزه  یأستان یادتان برود. بعد از سه روز تازه می فهمید که چند وقت بود که اسکل شده بودید. پای لب تابتان می نشینید و به دری وری هایی که نوشته اید می خندید و در پایان همه آنها را شیفت دلیت می کنید.

آدمیت:

 

تن آدمی شریف است به پــــــول آدمیت

چـــو نــبوده چیز دیگر به قـبــول آدمیت

که به پول زندگانی و بدون پـول هر دم

بــــشود لـه و لـــورده کت وکول آدمیت

رسد آدمی به جایی نخورد بجز میلیارد

بشود هزار و ملیون هلـه هولـــه آدمیت

به نزول ورشوه ورانت شود زیاد پولت

بــنــگر که در صعودست نــزول آدمیت

خوروخواب وخشم وشهوت همه اصلشان به پولست

به هـــمین دلیل پول ست اصول آدمیت

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم

بنـگر کـه خــیر خواهم نه فضول آدمیت