آموزش قدم به قدم نویسندگی 1
وقتی در هنگام شکست عشقی بخواهید بنویسید:
با افسردگی از زمین دلمرده و یأس از زمان از دست رفته کلمات را به کاغذ رنگ پریده تان تف کنید و کاغذ را پر کنید از فحش های فانتزی. سعی کنید تا می توانید ذهن سیاه و کلمات سیاهی که از آن نشتی می کند دنیا را سیاه کنید.
از کدری هوا بنویسید. انگار که در یک خلأ به سختی نفس می کشید. انگار با هر نفس قدم هایتان را به سمت مرگ می شمارید. از اینکه بیهوده روز و شب می چرخید و هیچ جا شما را آرام نمی کند بنویسید. اینکه به خیابان ها، مغازه ها و هرجا که می روید از رفت و آمد این همه آدم که همچو توده ای کرم در هم می لولند تعجب می کنید که این همه تلاش برای چه؟ این همه آدم می خواهند به چه برسند؟
از خیابان ها که خسته شدید، از تلوزیون بنویسید. از برنامه های کسل کننده اش. از اخبار سراسر دروغش. از مستند های غیر واقعی اش. از موسیقی ها وفیلم های بی حس و تقلیدی اش. و اینکه وقتی هیچ چیزی در این همه کانال دستتان نگرفت ماهواره را روشن می کنید. اما آنجا هم چیزی نیست جز یک مشت برنامه کسل کننده و دروغ .
بعد، از اینترنت بنویسید. جایی که همه می خواهند حرف بزنند بدون اینکه بفهمند چه می گویند. از فیس بوکی که به جز یک مشت حرف های بی معنی و تکراری چیز دیگری تحویل آدم نمی دهد. از گوگل که عکس هایش در پس هزاران رنگ فقط سیاه و فیلم هایش جز زندگی تلخی و افکار تلخ تر در قالبی مثلا فکاهه دیده نمی شود. از مقاله های علمی که جز جهل بشر به صورت یک مشت سوال بدون جواب که آن ها هم کپی برداری است، نیست. از تحلیل های سیاسی که با اینکه در رد همدیگر است اما همه شان حرفشان یکیست که خودشان از همه بهترند.
همینطور بنویسید: از اتوبوس های شلوغ، از بیماریهای لاعلاج، از غذا های آلوده، از تورمی که بالا رفتنش توقفی ندارد و از تورم بدتر بی کاری و از بی کاری بدتر روابط داخلی و خارجی کشور که همه به بن بست خورده است. از دروغ های مسئلین بنویسید که هیچ کسی هیچ کاری نمی کند، همه می خواهند فقط بالاتر از خودشان را راضی کند. از مذاکرات پنج به ظاهر به علاوه که چیزی نیست جز اینکه دور هم جمع شوند تا به ما بخندند. از نفتی که درآمدش هم مثل خودش سیاه است. از دادگاه هایی که یک سناریوی از پیش طراحی شده بیش نیست. از نامردی دولت و مجلس و مردم اصلا کل دنیا و ... از دود سیگار. اینکه هیچ یاری نیست مگر سیگار. و اینجاست که قلم از مذمت بر می دارید شروع می کنید به تعریف از یگانه یار و همراه. کسی که تا نفس آخر پای رفیقش می سوزد و پایمال می شود اما دست از رفاقت بر نمی دارد.
همینطوری ادامه بدهید به نوشتن تا مادرتان بیاید ببیند یک ساعت چه غلطی دارید پشت کامپیوتر می کنید. و وقتی که چشمش به سیگار افتاد گوشتان را می پیچید و با راهنمایی پدر چنان نسخه ای برایتان می پیچد که سه روزه یأستان یادتان برود. بعد از سه روز تازه می فهمید که چند وقت بود که اسکل شده بودید. پای لب تابتان می نشینید و به دری وری هایی که نوشته اید می خندید و در پایان همه آنها را شیفت دلیت می کنید.